عشق مهمان عزیزی است..!

ساخت وبلاگ
رهایم کن که بیش از این گرفتارت نمی مانممن از ابرازِ احساسم پشیمانم، پشیمانمبرو تا آتشِ خشمم نسوزاند غرورت رامن آن آتش فشانم که رسیده وقتِ طغیانممجو صبر و ثباتم را، از این طوفان نجاتم راکه سرگردان و بی سامان چو شن های بیابانمبهاری سر نخواهد زد ز یخبندانِ احساسمبرو تا رخت بربندد ز تقویمت زمستانمسرابِ آرزوهایم، نگاهِ پرگناهِ توستمن از چشمی که می جوید شکستم را گریزانمبرای خستگی هایت پیِ تسکینِ دیگر باشتو را ای خارِ هرجایی چه با گل های دامانم؟!نه از اندوهِ دل کندن، نه از تاثیرِ تنهایی ستاگر دیدی نمی خندم، اگر دیدی پریشانمدر آغوشِ کویرِ غم، من آن خاکِ گرفتارمکه مشتاقانه می سوزم ولی دلتنگِ بارانمبرای قلب غمگینم، شبی از دفترِ شعرمبه آوازِ سکوتی سرد، شعرِ مرگ می خوانم نوشته شده در  دوشنبه هفتم خرداد ۱۴۰۳ساعت 19:15&nbsp نویسنده آرش  عشق مهمان عزیزی است..!...
ما را در سایت عشق مهمان عزیزی است..! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rahgozarkocheha بازدید : 20 تاريخ : چهارشنبه 9 خرداد 1403 ساعت: 15:48